loading...
شمس هشتم
سجاد مرتضي پور بازدید : 75 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

رهنمودهاى اخلاقى امام رضا(ع) (قسمت چهارم)

مواسات و دلسوزى نسبت به دیگران:

يک انسان با ایمان که در مقام رهبرى جاى دارد باید در باره دیگران خواهان امورى باشد که در خود نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگى مى نماید، و هر گونه شر وبدى را که براى خویشتن نمى پسندد براى دیگران نیز نپسندد؛ زیرا این گونه برابراندیشى و مواسات با دیگران، بیانگر روح و ایمان و حاکى از حس تعاون و هماهنگى همبستگى با آنها مى باشد.
در طى احادیث صحیح این سخن نظر جلب نظر مى کند که « هیچیک از شما نمى تواند براى دریافت عنوان « مؤمن » آمادگى کسب کند، مگر آن گاه که نسبت به برادر ایمانى خود خواهان امورى باشد که آنها را براى خویش نیز خواهان است ».
رعایت این نکته اخلاقى در مورد زیردستان از اهمیت ویژه اى برخوردار است، و طى احادیث متعدّدى به همه انسانها گوشزد شده که باید از رنج دیگران غافل نمانند و همبستگى خود را با آنها فراموش نکنند، چرا که این زیردستان چشم امید به مهتران و زبردستان دوخته اند تا خواسته ها و کمبودهاى مادى و معنوى آنان به وسیله آنها تأمین و جبران گردد، و از این رهگذر حال پریش و نابسامان آنان سامانى گیرد و تا دردها را اندکى تسکین دهند. یک انسان بیدار و هشیار زیردستان و محرومان را فراموش نمى کند و بیچارگان را از یاد نمى برد.
یکى از صفات برجسته امام رضا علیه السلام مواسات و همدردى با محرومان بوده است؛ و در طى زیارت آن حضرت این خصیصه بزرگ اخلاقى او مطرح شده و به وى چنین خطاب مى شود:
السلام على غوث اللهفان و من صارت به ارض خراسان، خراسان سلام و درود بر چاره ساز و فریادرس بیچارگان، و سلام به آن کسى که سرزمین خراسان به برکت وجود او به سان خورشیدِ تابان جلوه گر گشته است.
امام رضا علیه السلام هرگز از شکم گرسنه و رنجها و آلام بینوایان غافل نبوده، و هر وقت سفره غذا را برئى آن حضرت مى گستردند همه خادمان را کنار سفره خود مى نشاند، حتى از دربان و نگهبان نیز غافل نمى ماند.
و آن گاه که تنها مى شد [ وفراغتى براى او فراهم مى آمد ] همه اطرافیان خود را اعم از کوچک و بزرگ و خردسالان و بزرگسالان را پیرامون خود جمع مى کرد و با آنها به گفتگو مى نشست و با آنان مأنوس مى شد و آنها را نیز باخود مأنوس مى ساخت [ و خود را تا حدَّ موقعیّت و منزلت آنان تنزل مى داد و آنها را درحد مقام و موقعیت خود ارج مى نهاده و فرازمند مى ساخت تا احساس خفت و سبک وزنى نکنند، و شخصیت خویش را فرومایه و ناچیز نینگارند، و سرانجام با چنین تدبیرى ظریف، برابرى خود با آنها و برابرى آنها را با خودـبا وجود این که از نظر ظاهرى در یک پایگاهى عالى قرار داشتـبدانها اعلام مى نمود. امام با کمال صراحت به همه انسانها گوشزد مى کند که تمام افراد انسانى و مردم با ایمان با هم برابر و بَرادر هستند، و مقامِ برترِ ظاهرى نمى تواند آن چنان امتیازآفرین باشد که طبقات محروم را از طبقات دیگر بیگانه سازد ].
امام رضا علیه السلام هیچ خادمى را که سرگرم غذا خوردن بود به کار نمى گرفت، مگر آن گاه که از تناول غذا فارغ مى شد، و به آنها مى فرمود:
در حالى که سرگرم تناول غذا هستید، وقتى من از جاى خود بر مى خیزم از جاى خود بلند نشوید؛ بلکه سرجاى خویش بنشینید تا از خوردن غذا فارغ شوید.
کلینى در « الکافى » در طى روایتى که به مردى از اهل بلخ مى رسد چنین یاد کرده است که مى گفت:
من در سفر خراسان همراه امام رضا علیه السلام بودم، یکى از روزها دستور داد سفره غذا را گستردند و همه خادمان را که از اهل سودان بوده اند کنار سفره دعوت کرد تا در معیت آنها غذا تناول نماید [ نشستن این بینوایان در کنار سفره آن حضرت براى یکى از یاران اوـکه امام و احساسِ انسانى و الهى او را درست باز نیافته بودـگران و ناخوش آیند آمد؛ لذا ] عرض کرد: اگر سفره اى جداى از سفره خویش براى این بینوایان سیه چرده و رنگین پوست تمهید مى کردید بهتر به نظر مى رسید؟ حضرت پاسخ فرمود: پروردگار تبارک و تعالى یکى است، پدر و مادر همه ما یکى است، و جزا و پاداش [ و ارزش و احترام ] افراد در گرو اعمال و کردارهاى آنها است [ نه رنگ پوست و یا سایر امتیازاتِ پوشالى صورى ].
امام رضا علیه السلام همواره بر سر مخالفت با هواى نفس بوده و گوش جان و دلش شنواى این آواى آسمانى بود که:
فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَة، وَ ما اَدْریکَ مَا العَقَبَه، فَکَُ رَقَبَة، اَوْاطعام فى یَوم ذى مَسْغَبَة، یَتیماً ذامَقْرَبَة، اَوْمسکیناً ذامَتْرَبَة ( بَلَد : 11 ـ 15 )، آنگاه اصحاب میمنه و یاران بهشت در برابر عقبه و گردنه مخالفتِ با نفس قرار مى گیرند باید بدانند که گذر از آن، در گرو آزاد ساختن بنده و برده و یا اطعام ـ در روزگار قحطى و کمبود غذا ـ به خویشاوندان گرسنه و یا خاک نشینان بینوا است.
لذا آن حضرت هر وقت طعام تناول مى فرمود ظرف بزرگى در دسترس خود قرار مى داد و از هر نوع خوراکى که در سفره بود از بهترین قسمتِ آن برمى داشت و در میان آن ظرف مى نهاد، و دستور مى داد که آن را میان تهیدستانِ گرسنه و بینوا تقسیم کنند. و بدین سان با مستضعفان به همدردى مى نشست و بر درون خسته و پریش آنان مرهم مى نهاد و بر سر مواسات و مساوات با آنها بود.
امام رضا علیه السلام به مستضعفان ارج مى نهاد و خلأ معنوى و روحى و کمبودهاى مادى آنها را با گرامى داشتِ منزلتِ آنان و امدادهاى مادى جبران مى فرمود.
حال باید دید که در برابر مستکبرانِ زمان چه موضعى را انتخاب مى کرد و با چه کیفیّتى با آنها رفتار مى نمود؟
مى نویسند: وقتى فضل بن سهل، یعنى « ذوالریاستین » حضور امام رضا علیه السلام رسید، یک ساعت بر سر پاى ایستاد [ و حضرت به او چندان التفات نفرمود ] تا آنکه سر بلند کرد و...
..به او گفت: چه حاجت داری؟
عرض کرد: سرور من! این نامه اى است که امیرالمؤمنین! مأمون براى من نگاشته است.
... شما چون ولیعهد مسلمین هستید سزاوارترید که همسان با عطایاى مأمون مرا مشمول بخشش خود سازید.
فرمود: نامه را بخوان ...
و آن نامه بر روى پوستى بزرگ نگارش شده بود، فضل مدّت زیادى بر سر پاى ایستاده تا خواندن نامه را به پایان رساند...
آن گاه به فضل گفت: اگر از مخالفت اوامر الهى براى همیشه بپرهیزى هر چه از ما مى خواهى از آنِ تو است.
امام رضا علیه السلام با این بیان کوتاه نقشه فضل را در محکم کارى هدفش خنثى ساخته و حتى به او اجازه نشستن نداد، تا آن که فضل بن سهل با حالتى سرافکنده و خفت آمیز محضر آن جناب را ترک گفت.
ارج نهادن به مستضعفان و مواسات با آنها یکى از نمودارترین خصلت هاى روحى امام رضا علیه السلام بود که به این خصیصه سترک و شکوهمند اخلاقى تا واپسین لحظات عمر خویش سخت پاى بند بود و مى دانست و نیز مى خواست به سردمداران و دولتمردان و اصولاً به همه انسانها اعلام کند که در طریق رسیدن به سعادت و نیکبختى دنیا و آخرت باید درد و رنج توان ربودگان و بینوایان را فراموش نکرد؛ وگرنه باید جامعه انسانى در انتظار سقوط و نابودى آغوش بگشاید و آماده هر گونه بلا و آسیبهاى سخت دنیا و آخرت باشد.
از یاسر، خادم امام رضا علیه السلام روایت شده است:
آن گاه که مسافت میان ما تا طوس هفت منزل راه بود، ابوالحسن على بن موسى الرضا علیه السلام بیمار شد، و سرانجام به طوس در آمدیم وبیمارى آن حضرت رو به شدت نهاد، و چند روزى در طوس ماندیم. مأمون روزى دو نوبت به بهانه عیادت نزد آن حضرت مى آمد. در واپسین روز حیات آن حضرت که امام رضا علیه السلام در آن روز از دنیا رفت، دچار ضعف شدیدى بود، پس از آن که نماز ظهر را اقامه نمود ...
... به من فرمود: آیا مردم ناهار خوردند؟
عرض کردم: سرورمن! با چنین حالى که شما در آن به سر مى برید چه کسى حاضر است غذا صرف کند؟
امام رضا علیه السلام از جاى برخاست و فرمود: سفره و غذا را آماده سازید...
... همه خادمان و اطرافیان را بلااستثنا کنار سفره نشاند ونسبت به تمام آنها اظهار تفقّد مى فرمود، و فرد فرد آنان را مشمول توجّه قرار مى داد. وقتى مردها از تناول غذا فارغ شدند دستور داد براى زنان غذا بفرستند. غذا براى زنها فرستادند و آن گاه که آنها نیز غذا صرف کردند ضعفِ مزاجِ امام علیه السلام آن چنان شدید گشت که بیهوش شد و فریاد و شیون بلند شد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
چقدر دوست دارم لحظه ای رو که دستم را بر روی پرتلاطم ترین قسمت وجودم می گذارم و رو به گنبد طلایت می ایستم،
درون چشمانم حلقه ای ایجاد می شود و سلامی عرض می کنم
به خورشید هشتم…
*** آقا دلتنگتم … می شه بطلبی؟!
*** یا امام زمان میشه ضامنم بشی؟؟؟ آقا جان ضامنم شو امام رضا منو بطلبه.
***ضامنم میشی؟؟؟
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 41
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 33
  • آی پی دیروز : 48
  • بازدید امروز : 146
  • باردید دیروز : 66
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 276
  • بازدید ماه : 994
  • بازدید سال : 5,945
  • بازدید کلی : 115,550
  • کدهای اختصاصی
    شمس هشتم